.کمیکنار خودم میایستم
درد دل های تربیتی(۳)اين روزها
دانلود آهنگ نیما صادقی به نام فدایتو باز هم....
هفته کتاب و کتابخوانی مبارکامروز بعد مدتها سری به وبلاگم زدم
خاک گرفته بود...
اما اونجا خاکم که گرفته باشه سقفشم که ریخته باشه در و پیکرشم شکسته باشه باز برای من خونه ست...پناهگاه ،امن ،گرم،همیشه پذیرا....
باید اعتراف کنم از فیس بوک بیشتر دوسش دارم.
آره ازفیس بوک بیشتر دوستش دارم.
بیشتر دوستای خوب امروزم دسته گلهای همین و بلاگ نویسیها هستند دختر همسایه ،فروغ ،بهرخ ،رضا،فرهاد ،شهر آشوب ،سهامه ،فرزانه ،رهایی ،رنگینک ،علی اقای رویاهای گمشده، مهدی عاشقانه ، فریبرز با اون روایتای نابش ...اینا همشون از همون روزا برام موندن....
فقط کاش تو وبلاگهای قدیمیم حضرت فیل_ تر نزده بودن دلم برای حرفای قدیمیدوستای قدیم حتی برای چت روم آرامشی با شعر تنگ شده...
گاهي گذشته خودش به امروز مي ايد
از ياد اوريهاي فيسبوك . نه سال پيش ..اينجا داره نم نمك بارون مياد
روشی برای بیدار شدن در ساعت دلخواه بدون زنگ هشدارچه واژهی گنگ و محدودی است رابطه. و چقدر این سوال کلی است که: «آیا هماکنون در رابطهای هستی؟» «رابطه» فقط نشان میدهد که تو به کسی «ربط» داری! اما نوع ربط را نشان نمیدهد. بعضی رابطهها مثل قهوهاند. هر از چندی، احساس نیاز به آنها میکنی و وقتی طعم آنها را چشیدی تا مدتها احساس نیاز در تو میمیرد. بگذریم از آنها که وقتی هوس قهوه میکنند، چند لیوانی قهوه میخورند. یکی پس از دیگری اما نه در یک کافه! بعضی رابطهها مثل سلول انفرادی هستند. راه ورود دارند. اما راه خروج ندارند. وقتی در آن رابطه هستی، باید به دور از تمام دنیا، باشی و زندگی کنی. نمیدانی که در آن بیرون، حکومت تغییر کرده یا نه. میگویند در سلول انفرادی گاهی حتی به زنده بودن خود هم شک میکنی. بعضی رابطهها مثل یک خانهی شیشهای هستند. همیشه به تو گفتهاند و خود نیز احساس میکنی که آزادانه در دنیا میچرخی. نخستین بار که به دیوار خوردی میفهمیکه زندانی یک خانهی شیشهای هستی. بعضی رابطهها مثل لباس هستند. کمک میکنند تا در میانهی جمع، عریانی خود را پنهان کنی. کمک میکنند که تو خود را ثروتمندتر، سادهتر، چاقتر، لاغرتر، زیباتر، شادتر، جوانتر یا مسنتر، از آنچه هستی نشان دهی. لباس وقتی از مهمانی به خانه بازگشت، زود میآموزد که جایگاهش در کمد لباسهاست، نه تخت... بعضی رابطهها نیز، مانند هوا هستند. تا هستند دیده نمیشوند. اما نخستین لحظهای که نبودند، میتوانی نیاز به بودنشان را با تک تک سلولهای تنات لمس کنی. و تو در بعضی رابطهها... و تو در بعضی رابطهها مثل یک کفش هستی. به محض آنکه به مقصد رسیدند، در کنارهی درب ورودی تنها خواهی ماند و صاحب کفش به تنهایی وارد خانه خواهد شد... و تو در بعضی رابطهها مثل یک موبایل هستی. احساس میکنی که مهمیو همیشه در دستان او. دیر زمانی طول میکشد تا بیاموزی که مهم «تو» نبودهای. بلکه «آنهایی» بودهاند که اتصال به آنان، از طریق «تو» ایجاد میشده. و تو در بعضی رابطهها مثل یک نیمکت هستی. به مسافر تنخستهای که روی تو نشسته دل میبندی و میگویی: «این بار، او هم به من دل بسته است». و نخستین سرما یا گرما یا باد یا باران، دیر یا زود به تو اثبات میکند که «نیکمت» باز هم فریب مسافری دیگر را خورده است...
فک و فامیل جدیدسرم را بالا گرفته ام
یک گل یاس به بالین چمنتعداد صفحات : 1